ترجمه مقاله

مقوقس

لغت‌نامه دهخدا

مقوقس . [ م ُ ق َ ق ِ ] (اِخ ) لقب جریح بن میناالقبطی رئیس قوم قبط در زمان پیغمبر اکرم (ص ). رسول خدا نامه ای به شرح زیر برای وی نوشت :«بسم اﷲ الرحمن الرحیم من محمدبن عبداﷲ ورسوله الی المقوقس عظیم القبط سلام علی من اتبع الهدی . اما بعد فانی ادعوک بدعایة الاسلام ، اسلم تسلم یؤتک اﷲ اجرک مرتین ، فان تولیت فعلیک اثم القبط، یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم ان لانعبد الااﷲ و لانشرک به شیئا و لایتخذ بعضنا بعضاً اربابا من دون اﷲ فان تولوا فقولوا اشهدوا بأنا مسلمون ». (از دایرةالمعارف فرید وجدی ). مقوقس هرچند اسلام نیاورد ولی نامه ٔپیغمبر را با احترام پذیرفت و هدایائی فرستاد از جمله دو کنیز قبطی یکی ماریه که پیغمبر خود با وی تزویج فرمود دیگری شیرین که به حسان بن ثابت بخشید. در زمان خلافت عمر، عرب در سرزمین مصر مشغول فتوحات شدند. مقوقس با سردار سپاه عرب ، عمروبن عاص صلحی منعقد ساخت و به موجب آن مسلمانان بدون جنگ و جدال وارد اسکندریه شدند و مصر را فتح کردند. (از تاریخ اسلام دکتر فیاض ص 113 و 158). موضوع مقوقس و اینکه این شخص که بود و این کلمه چیست مدتها مسئله ٔ تاریکی بود اخیراً دانشمند انگلیسی بتلر از روی اسناد تازه ٔ اسلامی و مسیحی که پیدا شده به این عقیده رسیده است که این شخص مردی بود نامش «قیرس » از رؤسای کلیسای قفقاز که هرقل او را از آنجا به مصر منتقل کرده و به ریاست جسمانی و روحانی مصر گماشته بوده است و کلمه ٔ مقوقس که شهرت او بود مأخوذ از «قوقاسیوس » یونانی است بمعنی قفقازی . این کلمه را عربها به کسر قاف دوم خوانده اند ولی در نوشته های حبشی به فتح آن است . (تاریخ اسلام دکتر فیاض چ 2 ص 158 از کتاب فتح العرب لمصر چ قاهره ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
ترجمه مقاله