مقومی
لغتنامه دهخدا
مقومی . [ م ُ ق َوْ وِ ] (حامص ) تقویم نویسی . تقویم دانی . استخراج تقویم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). محاسبه کردن وقت ها و حساب کواکب . سنجیدن قرب و بعد و ارتفاع ستارگان : درمقومیش اشکال بود که هست یانه . (چهارمقاله ص 96).
کرده بنای عدل را خامه ٔ تو مهندسی
کرده نجوم فضل را خاطر تو مقومی .
و رجوع به مقوم شود.
کرده بنای عدل را خامه ٔ تو مهندسی
کرده نجوم فضل را خاطر تو مقومی .
(از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 133).
و رجوع به مقوم شود.