ترجمه مقاله

مقیل

لغت‌نامه دهخدا

مقیل . [ م ُ ق َ / م ُ] (اِ) هفت دانه باشد که در ایام عاشورا پزند و خورند و آن گندم و جو و نخودو عدس و باقلا و ماش و لوبیاست . (برهان ) (آنندراج ). هفت دانه ٔ روز عاشورا. (فرهنگ رشیدی ). مؤلف سراج اللغات گوید: مقیل بر وزن طفیل هفت دانه که در عاشورا پزند و برای دفع عشق نیز چنانکه گفته اند، و مقل نیز بدین معنی گذشت ، و آنچه در برهان به قاف به تحتانی رسیده نوشته خطاست چرا که قافیه با «طفیل » کرده اند. (فرهنگ نظام ) :
شکم ز لقمه ٔ آلوده پر مکن چو مقیل
که گرده ٔ مه و مهرت شود به سفره طفیل .

احمد اطعمه (از فرهنگ رشیدی ).


و رجوع به مقیلبا شود.
ترجمه مقاله