ترجمه مقاله

ملائم

لغت‌نامه دهخدا

ملائم . [ م ُ ءِ ] (ع ص ) سازوار: طعام ملائم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). موافق و سازوار: طعام ملائم ؛طعام سازوار و خوشگوار. (ناظم الاطباء). موافق و مناسب طبع. (غیاث ) (آنندراج ). سازگار. سازنده . موافق . خوش . مقابل منافر: شهوت در حیوان قوه ٔ جلب ملائم و غضب قوه ٔ دفع منافر است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || نرم . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به ملایم شود. || فراهم آینده . (غیاث ) (آنندراج ).
ترجمه مقاله