ترجمه مقاله

ملاعب

لغت‌نامه دهخدا

ملاعب . [ م َ ع ِ ] (ع اِ) ج ِ مَلعَب . (دهار) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بازیگاهها :
لاچین که چو او لعب نماید به ملاعب
گوید اجل اندر دل اعدای ملاعین .

عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 436).


در ملاعب صبیان پشت ما نردبان هوا نبوده است وساق و ساعد ما را به عادت نسوان مسور و مخلخل نیافته اند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 210).
- ترکته فی ملاعب الجن ؛ او را ترک کردم در جایی که دانسته نشود که کجاست . (از اقرب الموارد).
- ملاعب الریح ؛ نوردهای باد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مدارج باد یعنی مدخلها و مخرجهای آن . (از اقرب الموارد).
|| بازیها. (غیاث ).
ترجمه مقاله