ترجمه مقاله

ملاک

لغت‌نامه دهخدا

ملاک . [ م ِ ](ع اِ) قوام کار. (از اقرب الموارد). اصل چیزی و آنچه چیزی به او قایم باشد. (غیاث ) : باید که فقر بر غنا اختیار کند تا مرید را اختیار فقر که ملاک تصوف و شرط سلوک است آسان بود. (مصباح الهدایة چ همائی ص 229). سالکان طریق حقیقت را در مبداء سلوک ازقطع علائق ... و موافقت طبیعت که شرط سلوک و ملاک سیر است چاره نیست . (مصباح الهدایه ایضاً ص 256). || معیار. قاعده . قانون . ضابطه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || علت و منشاء وضع یک قانون . در همین اصطلاح ، لغت مناط هم در فقه استعمال شده است ، ولی ملاک هم در فقه و هم در حقوق جدید استعمال می شود. (ترمینولوژی حقوقی تألیف جعفری لنگرودی ). || گل . (منتهی الارب ). گل و طین . (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). || ناقة ملاک الابل ؛ ناقه ای که شتران پیرو وی باشند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ملاک الدابة؛ دست و پای ستور. ج ، مُلک . مُلُک . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). واحد مُلُک . (از اقرب الموارد). و رجوع به مُلُک شود.
ترجمه مقاله