ترجمه مقاله

ملتحم

لغت‌نامه دهخدا

ملتحم . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) جراحت کفشیرگرفته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
- ملتحم شدن جراحت ؛ درست شدن آن . پیوسته شدن آن . سر استوار کردن آن . سر به هم آوردن ریش . ملتئم شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| سخت گرداننده ٔ جنگ . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مأخوذ از تازی ، کفشیرگرفته و لحیم شده . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله