ترجمه مقاله

ملتمسات

لغت‌نامه دهخدا

ملتمسات . [ م ُ ت َ م َ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی ، درخواستها و استدعاها و مستدعیات . (ناظم الاطباء). ج ِ ملتمسة، مؤنث ملتمس : امضای عزیمت به تقدیم ملتمسات ایشان بر اذن و فرمان شاه موقوف گردانید. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 13). دیگر هرچه از ملتمسات داری بیار. (مرزبان نامه ایضاً ص 149). در ملتمسات و مطالب که از آن طرف رفتی دقایق ایجاب و انجاز محفوظ داشتی . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 47). تذکره ای که شیخ ابوالحسن فرا من داده بود مشتمل بر ملتمساتی معین ، به وی دادم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 48). تا دست رد بر سر آن ملتمسات بازنهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 228). اصحاب حاجات و ارباب ملتمسات و متقلدان اعمال و منسوبات اشغال متوجه حضرت او گشتند. (جهانگشای جوینی ). و جمعی را بفرستد تا... ملتمسات مبذول افتد. (تاریخ غازان ص 39). ملتمسات او را بحسب دلخواه تقضی نماید. (تاریخ غازان ص 89). غازان خان ملتمسات او مبذول فرموده ... (تاریخ غازان ص 96).
ترجمه مقاله