ترجمه مقاله

ملجاء

لغت‌نامه دهخدا

ملجاء. [ م ُ ج َءْ ] (ع ص ) به ستم به کاری داشته . مجبور. مضطر. درمانده . ناچار. ناگزیر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : هم به خدمت و مراعات تو ملجاء تواند بود و هم به حکم و فرمان تو ملجم . (مرزبان نامه چ قزوینی ص 150). و رجوع به الجاء شود.
- ملجاء شدن ؛ ناگزیر شدن . مضطر شدن . ناچار شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- ملجاء کردن ؛ ناگزیر کردن . مجبور کردن . (یادداشت ایضاً).
ترجمه مقاله