ترجمه مقاله

ملطاط

لغت‌نامه دهخدا

ملطاط. [ م ِ ] (ع اِ) دستاس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || آسیای دیگ افزارسای . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آسیایی که در آن روغن بزرها را می گیرند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). کنجدآس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || دسته ٔ دستاس . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کرانه ٔ رودبار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و قول ابن مسعود: «هذا الملطاط طریق بقیة المؤمنین هرابا من الدجال »؛ یعنی به شاطی ٔ الفرات . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کناره ٔ دریا. (مهذب الاسماء). کرانه ٔ دریا و ساحل آن . || کرانه ٔ سر کوه بلند برآمده و جانب آن . || راه پیدا و پاسپرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چوبه ٔ نان پز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). تیرک نانوا. (ناظم الاطباء). || ماله ٔ گلکاران . (منتهی الارب ) (آنندراج )(از اقرب الموارد). ماله ٔ گلکاری . (ناظم الاطباء). || تندی دراز میانه ٔ سر شتر که به کرانه ٔ چیزی ماند. || کرانه ٔ سر یا همه ٔ سر یا پوست آن یا هر پاره از سر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آن جراحت که بر آن پوست تنک رسد که زیر استخوان سر بود. (مهذب الاسماء). شکستگی سر تا پوست تنک سر رسیده یا شکستگی که تا دماغ رسد. ملطاة. ملطاء. مِلطی ̍. (منتهی الارب ). شکستگی سر که تا پوست تنک آن رسیده و شکستگی که تا دماغ رسد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله