ترجمه مقاله

ملق

لغت‌نامه دهخدا

ملق . [ م َ ل َ ] (ع مص ) برآمدن خاتم از انگشت . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). برآمدن انگشتری از انگشت . (از ناظم الاطباء). چرخیدن وتکان خوردن انگشتری در انگشت از گشادی آن . (از اقرب الموارد). || چاپلوسی کردن . (المصادر زوزنی ). چاپلوسی و دوستی و نرمی بسیار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). دوستی کردن و مهربانی نمودن و نرمی بسیار و چاپلوسی نمودن . (از ناظم الاطباء) :
جز مگر مرغی که حزمش داد حق
تا نگردد گیج ازآن دانه ٔ ملق .

مولوی (مثنوی چ رمضانی ص 141).


|| به زبان بخشیدن نه به دل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بخشش به زبان نه به دل و در حدیث است : لیس من خلق المؤمن الملق . (از معجم متن اللغة). || عشق ریایی که بر زبان باشد و در دل نباشد. (از دزی ج 2 ص 613). || تیز و تند دویدن اسب . (ناظم الاطباء). || (اِ) زمین هموار. (منتهی الارب ) (غیاث )(آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || سبزه ٔ نرم و نازک و زودروینده . مَلَقة یکی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || کمر کوه که نرم و چسبیده به کوه باشد. واحد آن ملقة. (از اقرب الموارد). || دعا. و گویند: ایاک ادعو فتقبل ملقی ؛ یعنی دعائی و تضرعی . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله