ترجمه مقاله

ملوث

لغت‌نامه دهخدا

ملوث . [ م ُ ل َوْ وَ ] (ع ص ) آلوده . (غیاث ) (آنندراج ). آلوده شده . آلوده به پلیدی . (از ناظم الاطباء).
- ملوث ساختن ؛ ملوث کردن : آنچه در آن موضوع ماند، به هرگونه قاذورات و پلیدیها ملوث و مکدر ساختند. (ظفرنامه ٔ یزدی ). و رجوع به ترکیب ملوث کردن شود.
- ملوث شدن ؛ آلوده شدن .
- ملوث کردن ؛ آلوده کردن . (ناظم الاطباء). آلودن : و به لوث خبث باطن و آلودگی خیانت شهوت ملوث و ملطخ کردم . (سندبادنامه ص 71).
- ملوث گردانیدن ؛ ملوث کردن : جمال صیانت به خال خیانت ملوث گردانیدی . (سندبادنامه ص 70). و رجوع به ترکیب قبل شود.
|| تیره کرده (آب ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
ترجمه مقاله