ترجمه مقاله

ملکی

لغت‌نامه دهخدا

ملکی . [ م َ ل َ ] (ص نسبی ) مأخوذ از تازی ، منسوب به مَلِک ، یعنی پادشاهی . (ناظم الاطباء). شاهی . سلطنتی :
به گاه خلعت دادن به گاه صله ٔ شعر
نه سیم تو ملکی و نه زرّ تو هروی .

منوچهری .


بتافت از افق ملک و آسمان بقا
دو کوکب ملکی چون دوپیکر جوزا.
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید دستگردی ص 29).
دو جوهر ملکی در دوپیکر فلکی
که این ندارد جز آن و آن جز این همتا.

جمال الدین عبدالرزاق (ایضاً ص 29).


|| ملکشاهی . جلالی (تاریخ ، ماه ، سال ): جهانتاب نام ماه پنجم است از ماههای ملکی . || نوعی اطلس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : از آن هزار قبای اطلس معدنی و ملکی و طمیم و نسیج و ممزج و مقراضی و اکسون هیچ نپسندید. (چهارمقاله صص 33 - 34). || قسمی از پااوزار مانند گیوه . (ناظم الاطباء). || قسمی گیوه ٔ ریزبافت گران قیمت . قسمی گیوه از جنسی نفیس . قسمی گیوه ٔ لطیف و ظریف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
ترجمه مقاله