ترجمه مقاله

ملک سیما

لغت‌نامه دهخدا

ملک سیما. [ م َ ل َ ] (ص مرکب ) خوشگل . پری چهر. (از ناظم الاطباء). فرشته روی . ملک طلعت . زیباروی :
قوام دین پیغمبر ملک محمود دین پرور
ملک فعل و ملک سیرت ملک سهم و ملک سیما.

فرخی .


من در اندیشه که بت یا مه نو یا ملک است
یا پری پیکر مهروی ملک سیما بود.

سعدی .


ترجمه مقاله