ملک خویی
لغتنامه دهخدا
ملک خویی . [ م َ ل َ ] (حامص مرکب ) ملک خو بودن . فرشته خویی . نهاد و سرشت فرشتگان داشتن . نیک خویی :
نخست آدمی سیرتی پیشه کن
پس آنگه ملک خویی اندیشه کن .
و رجوع به ملک خو شود.
نخست آدمی سیرتی پیشه کن
پس آنگه ملک خویی اندیشه کن .
سعدی (بوستان ).
و رجوع به ملک خو شود.