ترجمه مقاله

ملک گیر

لغت‌نامه دهخدا

ملک گیر. [ م ُ ] (نف مرکب ) گیرنده ٔ ملک . تصرف کننده ٔ ملک . ملک گشای . ملک ستان :
پذیرای رای وزیران شدند
که از جمله ٔ ملک گیران شدند.

نظامی .


بندگانش ملک گیر و چاکرانش ملک بخش
دولتش را خلق عالم سال و مه در زینهار.

عبید زاکانی .


رجوع به ملک ستان و ملک گشای و مدخل بعد شود.
ترجمه مقاله