ترجمه مقاله

ملی

لغت‌نامه دهخدا

ملی . [ م َ ] (ع ص ) مخفف مَلی ٔ. توانگر. بادستگاه . (فرهنگ نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر). قادر. مالدار. باتمکن :
چون که نباشی به کار ایزد حق
همچو به کار فلان ولی و ملی .

ناصرخسرو (دیوان ص 444).


بوعلی از اشرف و اشرف ز تو نازد به حشر
پیش مختار و علی آن شاه کافی و ملی .

سوزنی .


باغ و گلستان ملی اشکوفه می کردند دی
زیراک برریق از پگه خوردند خماران ما.

مولوی (از نوادر لغات کلیات شمس چ فروزانفر).


کاهلم چون آفریدی ای ملی
روزیم ده هم ز راه کاهلی .

مولوی .


یا به علم نقل کم بودی ملی
علم وحی دل ربودی از ولی .

مولوی (مثنوی چ نیکلسن دفتر 4 ص 361).


چند بهرامت خروشان با فقیر و با ملی
چند کیوانت ستیزان با بخیل و با جواد.

حاوی (حدیقه ٔ امان اللهی چ خیام پور ص 199).


|| پر.ممتلی :
کعبه ٔ جاه تو ملی و وفی است
به قضای حوائج جمهور.

مسعودسعد.


|| فراوان . بسیار :
با گشت زمان نیست مرا تنگدلی
کایزد به یکی داد جهان سخت ملی .

ناصرخسرو.


|| توانا. جلد. چابک :
ای به خطاها بصیر و جلد و ملی
نایدت از کار خویش خود خجلی .

ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 286).


عاجز چونی ز خیر و حق و صواب
ای به خطاها بصیر و جلد و ملی .

ناصرخسرو (ایضاً ص 287).


ترجمه مقاله