ترجمه مقاله

ممالات

لغت‌نامه دهخدا

ممالات . [ م ُ ] (ع مص ) یاری کردن . کمک کردن . ممالاة. || (اِمص ) یارمندی . یاری . مساعدت : ایلک خان به بخارا آمد و از سر مخادعت و مماکرت با عبدالملک طریق موالات و ممالات پیش گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). روی به استقبال رکاب او آوردند و از صدق موالات و ممالات در ربقه ٔ طاعت ... او منتظم گشتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 85). ابوعلی حموله از جانب نصربن الحسن بن فیروزان و ممالات او با قابوس ناایمن بود. (ترجمه ٔتاریخ یمینی صص 263 - 264). و رجوع به ممالاة شود.
ترجمه مقاله