ترجمه مقاله

ممالحت

لغت‌نامه دهخدا

ممالحت . [ م ُ ل َ / ل ِ ح َ] (از ع ، اِمص ) ممالحة. بر یکدیگر اعتماد کردن . || نان و نمک خوردن . همسفره بودن . || (اِمص ) نمک خوارگی . همسفرگی : غرض من از آوردن نام این مردمان دو چیز است ، یکی آنکه با این قوم صحبت و ممالحت بوده است . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 245). حق صحبت و ممالحت دیرینه نگاه دار و اگر آغاچی سخن دیگر گفته است ... بگوی . (تاریخ بیهقی ص 609)... حق ممالحت که با ایشان دارم بگزارده . (تاریخ بیهقی ص 496). اندر آن دیدار کردن شرط ممالحت را بجای آرند. (تاریخ بیهقی ص 71). در آن جانب کرم و مروت و حق صحبت و ممالحت به غایت رساند. (کلیله و دمنه ). جناح آن را به حقوق صحبت و ممالحت و سوابق دوستی و مخالصت بیاراسته . (کلیله و دمنه ). مرا با وزیر احمدبن عبدالصمد العباسی حقوق ممالحت و مجالست است . (تاریخ بیهق ص 80).او را با همان سوابق حقوق مصاحبت و سوالف مودت و ممالحت به ابواب معاتبات در آن مکاتبات مؤاخذت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 108). ابواب مناحصت و محافظت بر حقوق ممالحت محفوظ. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 242).
ترجمه مقاله