ترجمه مقاله

مموه

لغت‌نامه دهخدا

مموه . [ م ُ م َوْ وَه ْ ] (ع ص ) خبر آمیخته از راست و دروغ . (ناظم الاطباء). دروغی که بفریب آن را مانند راست گردانیده باشند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). خبری که در آن تزویر و تلبیس باشد. (از اقرب الموارد) : از این ترهات مموه ومزخرفات مزور چندان ایراد کرد که زن بدان راضی شد که در وقت برود و او را ببیند. (سندبادنامه ص 242). || مس و یا آهن زراندود و یا سیم اندود کرده شده و تلبیس کرده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زراندودکرده . (دهار). زراندود و ملمع کرده شده . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). مزخرف . (یادداشت مرحوم دهخدا). || قلابی و تقلب کرده شده . (ناظم الاطباء). || هر چیز مغشوش و ناراست . (ناظم الاطباء) : حوالت این حالت مموه پیغمبران منزه کردند. (جهانگشای جوینی ). || (اصطلاح بدیع) در فن بدیع، آن است که در نظم الفاظ فصیح ترکیب آرد، چنانکه در خواندن ، شعر غرا نماید اما بی معنی و نامفید بود. (جامعالصنایع از کشاف اصطلاحات الفنون ).
ترجمه مقاله