ترجمه مقاله

منادمت

لغت‌نامه دهخدا

منادمت . [ م ُ دَ / دِ م َ ] (از ع ، اِمص ) هم نشینی . (غیاث ). ندیمی و همنشینی و هم سفرگی . (ناظم الاطباء). ندیمی کردن . همدمی . هم پیالگی . حریفی شراب . منادمة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : او گفت : در مجلس سلطان در وقتی که به شرف مؤاکلت و منادمت اختصاص یافته بود... (تاریخ بیهق ص 100). وزیر معلمی استاد آورد و بفرمود تا آداب وزارت و شرایط منادمت ... بر وی تلقین کرد. (سندبادنامه ص 332). به مجالست و مؤانست و منادمت خویش مخصوص گردانید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 308). به مطالعه ٔ کتب و منادمت دوات و قلم مشغول شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ایضاً ص 384). به خدمت سلطان رسید و به معاشرت و منادمت او مخصوص شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 ص 435). ارباب معنی به منادمت او رغبت نمایند. (گلستان ). چون او را ... بر بساط قرب و مکالمت و منادمت جای دادند. (مصباح الهدایه چ همایی ص 296). رجوع به منادمة شود.
ترجمه مقاله