ترجمه مقاله

مناصحت

لغت‌نامه دهخدا

مناصحت . [ م ُ ص َ / ص ِ ح َ ] (از ع ، اِمص ) پند و نصیحت خالصانه و راستی و صداقت نسبت به همدیگر. (ناظم الاطباء).پند و اندرز دادن . مناصحة : این قاضی از اعیان علماء حضرت است و شغلها و سفارتهای با نام کرده و در هر یکی از آن مناصحت و دیانت وی ظاهر گشته . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 209). چنین مردی به زعامت پیلبانان دریغ باشد با کفایت و مناصحت و سخن نیکو داند گفت . (تاریخ بیهقی ایضاً ص 286). امیر گفت : بشرح باز باید نمود که مناصحت تو مقرر است . (تاریخ بیهقی ایضاً ص 398). از حقوق پادشاهان بر خدمتکاران گزارد حق نعمت است و تقریر ابواب مناصحت . (کلیله و دمنه ). بارها بر سر جمع و ملأ با او ثناها گفته ام و ذکر... مناصحت او بر زبان رانده . (کلیله و دمنه ). هوی و طاعت و اخلاص و مناصحت ایشان را از لوازم دین شمرد. (کلیله و دمنه ). ملک تا... بر اخلاص و مناصحت هر یک واقف نباشد از خدمت ایشان انتفاع نتواند گرفت . (کلیله و دمنه ).
از طارم سپهر به چشم مناصحت
در دولت تو کرده نظر ماه وآفتاب .

انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 23).


عنان مناصحت بگردانید و در حفظ مصالح ملک ... اهمال و اخلال پیش گرفت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 57). اتفاقاً بط ماده را دریافت با او از راه مناصحت درآمد. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 56). مردی رسم شناس سخن گزار... که ... زهر مکافحت با عسل مناصحت تواند آمیخت . (مرزبان نامه ایضاًص 190). ترک مناصحت کردم و روی از مصاحبت بگردانیدم .(گلستان ). رجوع به مدخل بعد شود.
ترجمه مقاله