ترجمه مقاله

مناقرت

لغت‌نامه دهخدا

مناقرت . [ م ُ ق َ / ق ِ رَ ] (از ع ، اِمص ) مناقرة. رجوع به مناقرة شود.
- مناقرت کردن ؛ ستیزیدن . منقار بر منقار زدن و منازعه کردن : عقاب رایت اقبال او که در اوج معانی با نصر طایر مناقرت می کرد به نوحه ٔ بوم ادبار در حضیض خسار نگونسار شد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 164).رجوع به مدخل بعد شود.
ترجمه مقاله