منتخب
لغتنامه دهخدا
منتخب . [ م ُ ت َ خ َ ] (ع ص ) برگزیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برگزیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). مختار. (اقرب الموارد). گزیده . بگزیده . گزین . دست گزین . انتخاب گشته . خیاره . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
ز فرزانگی رای تو منتخب
وز آزادگی رسم تو مختصر.
آفتاب مهتران دهر ابومنصور کوست
از کریمان اختیار و از سواران منتخب .
از معالی هست کردارت همیشه منتخب
وز معانی هست گفتارت همیشه مستفاد.
فکرت بنده چو معنی خوش آورد به دست
طبع زودش بر مدح تو کند منتخبی .
مقام منتخبان است و مقصد احرار
مخیم فضلا و مکان اعیان است .
عبدالواسع جبلی (دیوان چ صفا ج 1 ص 63).
تا در جهان معاقبت روز و شب بود
گردون مطیع صدر اجل منتخب بود.
گرچه شیبان در عرب بود از امیران معتبر
ور چه مهران در عجم بود از بزرگان منتخب .
چون هوا تاری شد از ابر سیاه تندباد
چون زمین خالی شد از گلهای خوب منتخب .
بی تو ترتیب شب و روز و مه و سال مباد
که ز سرجمله ٔ آن مدت تو منتخب است .
در سمر گفتند هر دو منتخب
سرگذشت نیک و بد تا نیم شب .
مشتغل ماندند قوم منتخب
روز رفت و شد زمان ثلث شب .
شیخ الاسلام در «عوارف » از آن جمله منتخبی آورده و در این مختصر از آن منتخب ، نبذی و شطری انتخاب کرده شد. (مصباح الهدایه چ همایی 327).
- منتخب گشتن ؛ برگزیده شدن :
آزادگی ز سیرت او گشت منتخب
فرزانگی ز همت او گشت معتبر.
|| رجل منتخب ؛ مرد بددل و مرد عقل رفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرد ترسوی عقل رفته . و مؤنث آن منتخبة است . ج ، منتخبات . (از اقرب الموارد).
ز فرزانگی رای تو منتخب
وز آزادگی رسم تو مختصر.
عنصری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 45).
آفتاب مهتران دهر ابومنصور کوست
از کریمان اختیار و از سواران منتخب .
قطران (دیوان چ محمد نخجوانی ص 33).
از معالی هست کردارت همیشه منتخب
وز معانی هست گفتارت همیشه مستفاد.
امیرمعزی (دیوان چ اقبال ص 190).
فکرت بنده چو معنی خوش آورد به دست
طبع زودش بر مدح تو کند منتخبی .
سنائی (دیوان چ مصفا ص 321).
مقام منتخبان است و مقصد احرار
مخیم فضلا و مکان اعیان است .
عبدالواسع جبلی (دیوان چ صفا ج 1 ص 63).
تا در جهان معاقبت روز و شب بود
گردون مطیع صدر اجل منتخب بود.
عبدالواسع جبلی (ایضاً ج ص 78).
گرچه شیبان در عرب بود از امیران معتبر
ور چه مهران در عجم بود از بزرگان منتخب .
عبدالواسع جبلی (ایضاً ص 33).
چون هوا تاری شد از ابر سیاه تندباد
چون زمین خالی شد از گلهای خوب منتخب .
عبدالواسع جبلی (ایضاً ص 34).
بی تو ترتیب شب و روز و مه و سال مباد
که ز سرجمله ٔ آن مدت تو منتخب است .
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 51).
در سمر گفتند هر دو منتخب
سرگذشت نیک و بد تا نیم شب .
مولوی .
مشتغل ماندند قوم منتخب
روز رفت و شد زمان ثلث شب .
مولوی .
شیخ الاسلام در «عوارف » از آن جمله منتخبی آورده و در این مختصر از آن منتخب ، نبذی و شطری انتخاب کرده شد. (مصباح الهدایه چ همایی 327).
- منتخب گشتن ؛ برگزیده شدن :
آزادگی ز سیرت او گشت منتخب
فرزانگی ز همت او گشت معتبر.
عبدالواسع جبلی (دیوان چ صفا ج 1 ص 188).
|| رجل منتخب ؛ مرد بددل و مرد عقل رفته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرد ترسوی عقل رفته . و مؤنث آن منتخبة است . ج ، منتخبات . (از اقرب الموارد).