ترجمه مقاله

منجوب

لغت‌نامه دهخدا

منجوب . [ م َ ] (ع ص ) پوست پیراسته به پوست درخت یا به پوست تنه ٔ طلح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پوست پیراسته شده به پوست درخت اقاقیا و یا هر پوست درختی . (ناظم الاطباء). || سقاء منجوب ؛ مشکی پیراسته . (مهذب الاسماء).مشک دباغی شده با پوست تنه ٔ درخت طلح یا پوست هر درختی . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || آوند فراخ شکم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ابر منکشف گردنده . (آنندراج ). منکشف شده مانند ابر. (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله