ترجمه مقاله

منحاز

لغت‌نامه دهخدا

منحاز. [ م ِ / م َ ] (ع اِ) سیرکوب . ج ، مناحیز. (مهذب الاسماء). هاون و دسته ٔ او. (دهار). هاون . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- امثال :
دقک بالمنحاز حب الفلفل ؛ این مثل را در الحاح بر بخیل و در تذلیل و حمل بر آن آرند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله