ترجمه مقاله

منحط

لغت‌نامه دهخدا

منحط. [ م ُ ح َطط ] (ع ص ) انحطاطیافته . انحطاطیابنده . پست شونده . پست شده . به زیر آمده . (یادداشت مرحوم دهخدا) : از مرتبه ٔ خویش منحط شود و به مراتب بهایم رسد یا فروتر از آن آید. (اخلاق ناصری ). || دوش نیکو. (منتهی الارب ): منکب منحط ؛ دوش بهترین دوشها. (ناظم الاطباء). منکب منحط؛ ای لطیف متناسب . (محیطالمحیط). المنحط من المناکب ، المستقل الذی لیس بمرتفع و لامستقل ، و هو احسنها. (معجم متن اللغة). || فرودآمده در منزل . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || کم بهاشده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). || شتری که به کشیدن مهار سوی نشیب رود و یا به شتاب رود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
ترجمه مقاله