ترجمه مقاله

منخل

لغت‌نامه دهخدا

منخل . [ م ُ ن َخ ْ خ َ ] (اِخ ) شاعری است . و منه لاافعله حتی یؤب المنخل . (منتهی الارب ). نام شاعری و منه المثل : لاافعله حتی یؤب المنخل ؛ ای ابداًلانه ذهب و لم یرجع و صار مفقودالاثر. (ناظم الاطباء). شاعری از «یشکر» است و منه المثل : لاافعله حتی یؤوب المنخل ؛ این کار را نمی کنم تا منخل بازگردد یعنی هرگز. گویند: نعمان ، منخل را به زندان کرد و پس از آن خبر وی به کسی نرسید و بدان جهت به وی مثل زدند. (از اقرب الموارد). رجوع به المعرب جوالیقی ص 127 و البیان والتبیین ج 3 ص 207 و عیون الاخبار ج 3 ص 9 و 12 شود.
ترجمه مقاله