ترجمه مقاله

مندبور

لغت‌نامه دهخدا

مندبور. [ م َ ] (ص ) مفلوک و بی دولت و سیاه بخت بود. (فرهنگ جهانگیری ). سیاه بخت و مفلوک و بی دولت و صاحب ادبار و غمگین . (برهان ) (از ناظم الاطباء). مقایسه شود با منذور. در کردی ، مندبر ، مندبور (ورشکسته ، بی چیز). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). مَندبور معرب از فارسی به معنی گدا . (دزی از حاشیه ٔ برهان چ معین ) : آنکس را که وقتی عفیف و پاکدامن و خویشتن دار گفتندی اکنون ... مندبور و دمسرد می خوانند. (عبید زاکانی ) (اخلاق الاشراف ). رجوع به مندپور و نیز رجوع به ذیل مندور شود. || مانده و پریشان حال از کثرت حرکت و رفتار. (غیاث ).
ترجمه مقاله