ترجمه مقاله

مندل

لغت‌نامه دهخدا

مندل . [ م ِدَ ] (ع اِ) دستار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). دستاری که به وی دست پاک کنند و دستار خوان و دستاری که برمیان بندند. (ناظم الاطباء). پارچه ای که با آن عرق وجز آن را پاک کنند. مندیل . (از اقرب الموارد). ج ، منادل . (المنجد). || (ص ) نره ٔ درشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نره ٔ درشت و سخت . (ناظم الاطباء). || رباینده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آنکه ناگاه و به زور چیزی را می گیرد. (ناظم الاطباء). || دلو از چاه بیرون آرنده .(منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه دول از چاه بیرون می آورد. || مرد چست و چالاک . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله