ترجمه مقاله

منزع

لغت‌نامه دهخدا

منزع . [ م َ زَ ] (ع اِ) کشیدنگاه . و منه لم یبق فی القوس منزع ؛ یعنی کار به نهایت رسید. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ازناظم الاطباء) : از آن روز باز که در قوس رجا منزعی و در عرصه ٔ امل متسعی بود... تا امروز... وصیت می کرده ام ... (نفثةالمصدور چ یزدگردی صص 54-55).
ترجمه مقاله