ترجمه مقاله

منزله

لغت‌نامه دهخدا

منزله . [ م َ زِ ل َ / ل ِ ] (از ع ، اِ) رتبه و درجه و پایه و مقام و جای . (ناظم الاطباء). منزلة. منزلت . رجوع به منزلة و منزلت شود.
- به منزله ٔ فلان ؛ به جای فلان . (ناظم الاطباء). همچو فلان . به مثابه ٔ فلان . در حکم فلان : رای نیکو را در باب حاجب که مر ما را به منزله ٔ پدر است و عم تباه گردانید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 334). هر یکی از این سه علم مشتمل بود بر چند جزو که بعضی از آن به مثابه ٔ اصول باشد برخی به منزله ٔ فروع . (اخلاق ناصری ). پس در حقیقت آن علم به منزله ٔ آلات و ادوات است تحصیل دیگر علوم را. (اخلاق ناصری ). پس طبیعت به منزله ٔمعلم و استاد است و صناعت به مثابه ٔ متعلم و تلمیذ.(اخلاق ناصری ).
- منزله ٔ حمل و میزان ؛ عبارت است از دایره ٔ معدل النهار. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
ترجمه مقاله