ترجمه مقاله

منسر

لغت‌نامه دهخدا

منسر. [ م َ س ِ / م ِ س َ ] (ع اِ) منقار مرغ شکاری . ج ، مناسر. (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). منقار مرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). منقار طیور گوشتخوار. (ناظم الاطباء) . || از سی تا چهل . (مهذب الاسماء). گله ٔ اسب از سی تا چهل یا از چهل تا پنجاه یا تا شصت یا از صد یا از دو صد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پاره ای از لشکر که مقدمه ٔ لشکر بزرگ باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). قسمی از سپاه که پیشاپیش سپاه بزرگ حرکت کند و گویند سپاهی که به چیزی برنگذرد مگر آنکه آن را از بیخ برکند. ج ، مناسر. گویند: خرج فی مقنب و منسر.و در حدیث آمده است : کلما اظل علیکم منسر من مناسر اهل الشام اغلق رجل منکم بابه . (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله