ترجمه مقاله

منشا

لغت‌نامه دهخدا

منشا. [ م َ ] (ع اِ) منشاء :
چرا پس چون هوا کو را به قهر از سوی آب آرد
به ساعت باز بگریزد به سوی مولد و منشا.

ناصرخسرو.


به هیچ نوع گناهی دگر نمی دانم
مرا جز اینکه از این شهر مولد و منشاست .

مسعودسعد.


پرده ٔ فقرم مشیمه دست لطفم قابله
خاک شروان مولد و دارالأدب منشای من .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 323).


مرا کنف کفن است الغیاث از این موطن
مرا مقر سقر است الأمان از این منشا.

خاقانی .


گرنه زین مولد و منشاست ولی سعدی گفت
نتوان مُرد به سختی که من اینجا زادم .

ابن یمین (دیوان چ باستانی راد ص 129).


رجوع به منشاء شود.
ترجمه مقاله