ترجمه مقاله

منصال

لغت‌نامه دهخدا

منصال . [ م ِ ] (ع اِ) مَنصیل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سنگی است که بدان کوبند. (آنندراج ). سنگی دراز به قدر یک ذراع که بدان چیزی می کوبند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مِنصَل . ج ، مناصیل . (از اقرب الموارد) (محیطالمحیط). || از لشکر جماعتی کم از سی یا چهل . (منتهی الارب ). گروهی از لشکر کم از سی یا چهل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله