ترجمه مقاله

منصه

لغت‌نامه دهخدا

منصه . [ م ِن َص ْ ص َ / ص ِ ] (ع اِ) جای ظاهر شدن چیزی ، لهذا به لحاظ همین معنی به معنی تخت یا سریر که عروس را بر آن نشانده جلوه دهند و او را بر داماد و دیگر ناظرین آنجا ظاهر کنند. (غیاث ). منصة : مگر نص خبر را بر منصه ٔ صحت این شخص جلوه کرده اند. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 108). و جمال این سخن را نص کلام از منصه ٔ صدق جلوه گری میکند.(مرزبان نامه چ قزوینی ص 15). آن را بر منصه ٔ عرض عامه ننشاند. (المعجم چ دانشگاه ص 461). تا هر معنی را در کسوت عباراتی لایق بر منصه ٔ نظم نشاند. (المعجم ).
زهی شگرف عطایی که بر منصه ٔ فضل
عروس ناطقه را مدحت تو زیور گشت .
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص 327).
بر منصه ٔ اظهار جلوه ٔ اشتهار دهد. (جامعالتواریخ رشیدی ).
منصه ای است ز کافور کرده سازو بر او
نموده جلوه عروسان عنبرین سربال .

جامی .


رجوع به مدخل قبل شود.
- به منصه ٔ ظهور رسانیدن ؛ آشکارا ساختن و به نظر همگان رسانیدن : عزم جزم کردم که ... هر چهار عقد از عقود دوازده گانه را در درجی درج کرده به منصه ٔ ظهور رسانم . (حبیب السیر چ خیام ص 5).
- به منصه ٔ ظهور رسیدن ؛ آشکارا شدن و به نظر همگان رسیدن .
ترجمه مقاله