ترجمه مقاله

منقاف

لغت‌نامه دهخدا

منقاف . [ م ِ ] (ع اِ) نول مرغ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). منقار مرغان . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). || گوش ماهی . (مهذب الاسماء). نوعی از شبه سپید که آن را مورچه خوانند یا استخوان جانورکی است دریایی که از آن کاغذ و جامه را جلا دهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). صدف دریایی که بدان کاغذ را مهره کشند و جلا دهند. (ناظم الاطباء). استخوان جانورکی دریایی که در وسط آن شکافی است و با آن کاغذ و جامه را صیقل دهند وگویند قسمی از گوش ماهی است . (از اقرب الموارد). ودعة. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به ودعة شود. || نوعی از سوسمار. (ناظم الاطباء). || نوعی از وزغ . (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط).
ترجمه مقاله