ترجمه مقاله

منقبة

لغت‌نامه دهخدا

منقبة. [ م َ ق َ ب َ ] (ع اِ) مایه ٔ ناز و بزرگی و آنچه بدان نازند.(منتهی الارب ) (از آنندراج ). مایه ٔ ناز و بزرگی و مفخرت و آنچه بدان نازند. (ناظم الاطباء). مفخرت . (از اقرب الموارد). || هنر. (زمخشری ). هنر و ستودگی مردم . ضد مثلبة. (منتهی الارب ). هنر و ستایش . (آنندراج ). هنر و کار نیک . ج ، مناقب . (ناظم الاطباء). کار نیک . ضد مثلبة. (از اقرب الموارد). رجوع به منقبت و منقبه شود. || راه در کوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || راه تنگ در میان دو خانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). راه تنگ در میان دو خانه که نتوان از آن گذشت . (از اقرب الموارد). || دیوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جسر و پل . (ناظم الاطباء).
ترجمه مقاله