ترجمه مقاله

منقضب

لغت‌نامه دهخدا

منقضب . [ م ُ ق َض ِ ] (ع ص ) بریده شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ).بریده شده و جداشده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ستاره ٔ برافتنده از جایی . (آنندراج )(از منتهی الارب ). ستاره ٔ از جای خود برافتاده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انقضاب شود.
ترجمه مقاله