ترجمه مقاله

منقف

لغت‌نامه دهخدا

منقف . [ م ُق ِ ] (ع ص ) استخوان دهنده کسی را برای مغز برآوردن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ملخ پر از بیضه کننده وادی را. (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ). ملخی که در وادی تخم می گذارد و آن را پر از تخم می کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کفاننده ٔ حنظل جهت دانه . (آنندراج ) (ازمنتهی الارب ). آنکه حنظل را می کفاند و می شکافد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به اِنقاف شود.
ترجمه مقاله