ترجمه مقاله

منقور

لغت‌نامه دهخدا

منقور. [ م َ ] (ع ص ) تهی کرده شده وخالی کرده و سوراخ شده . (ناظم الاطباء). || نقرشده . کنده . کنده شده . کنده کاری شده : صورت معشوق در حجرالاسود سینه شان منقوش است و صورت محبت در قالب ایشان منقور. (مقامات حمیدی ). از بتخانه ٔ آنجا سنگی منقور بیرون آوردند که بر کتابت آن ثبت کرده بودند که ... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 352).
ترجمه مقاله