ترجمه مقاله

منقوف

لغت‌نامه دهخدا

منقوف . [ م َ ] (ع ص )حنظل کفانیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). حنظل کفانیده و شکافته شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جذع منقوف ؛ تنه ٔ درخت دیوچه خورده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). درخت موریانه خورده .(از اقرب الموارد). || مرد باریک اندام کم گوشت یا لاغر رخسارزرد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مردی که اخدعین او خفیف باشد. (از اقرب الموارد). || شتر نر سبک اخدعین که دورگ گردن است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). شتر نر که دو رگ گردن وی خفیف و سبک باشد. (ناظم الاطباء). || سست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سست و ضعیف . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله