ترجمه مقاله

منهل

لغت‌نامه دهخدا

منهل . [ م َ هََ ] (ع اِ) آبخور و نخست آبخوردن و جای آب خوردن . یقال : منهل بنی فلان ؛ ای مشربهم و موضع نهلهم . (منتهی الارب ). آبشخور و جائی که در آن آب خورند و گویند چشمه ای آب که شتران را از چراگاهها بدانجا بازگردانند. ج ، مَناهِل . (از اقرب الموارد). جای آب خوردن . (دهار). آبشخور. ج ، مناهل . (مهذب الأسماء). چشمه در چراگاه و صحرا که مردم و بهائم از آن آب نوشند و این مأخوذ از نهل است که به معنی سیراب شدن باشد. (غیاث ) (آنندراج ). مشرب . مشرع . آبخور. آبشخور. شریعة. ورد. مورد. (یادداشت مرحوم دهخدا). آبخور و چشمه ای در چراگاه که شتران از آن آب می خورند، و هر جایی که در آن آبخور باشد. ج ، مناهل . (ناظم الاطباء) :
راغها را کمال نعمت حق
بسته در سبزه دامن منهل .

ابوالفرج رونی .


شیر با آهو از یک منهل آب میخورد و کبک با شاهین در یک مرقد خواب می کند. (عقدالعلی ). از منبع عدل و منهل فضل او زلال نوال چشند. (سندبادنامه ص 6).
پرتو شیخ آمد و منهل ز شیخ
قبض و شادی نز مریدان بل ز شیخ .

مولوی .


|| منزل یا منزل دشت . (منتهی الارب ). منزل و جایی در بیابان که دارای آب باشد و مسافرین در آن منزل میکنند. (ناظم الاطباء).به منازل دشت ها و بیابانهایی اطلاق می گردد که بر کنار راه مسافران قرار دارد و در آنها آب یافت میشود. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله