ترجمه مقاله

منهوم

لغت‌نامه دهخدا

منهوم . [ م َ ] (ع ص ) حریص و گرسنه . (غیاث ) (آنندراج ). حریص و آزمند برخوراک و پول یا دانش . (ناظم الاطباء). آنکه سیر نشوداز طعام . (مهذب الأسماء). آنکه شکمش پر شده باشد و سیر نشود. (دهار). آزمند بر طعام و حریص . یقال هو منهوم بکذا؛ ای مولع به . منه الحدیث : منهومان لایشبعان ، منهوم بالمال و منهوم بالعلم . (منتهی الارب ). سیرناشونده . آنکه سیر نشود. حریص . آزمند. (یادداشت مرحوم دهخدا). آنکه شکمش سیر و چشمش گرسنه باشد. (زمخشری ) (یادداشت مرحوم دهخدا). آزمند و حریص به چیزی . یقال : هومنهوم بالمال و منهوم بالعلم ؛ یعنی مولع به مال و علم که سیر نشود. و قیل : المنهوم الرغیب ؛ آنکه شکمش پرشود ولی میل او پایان نپذیرد. (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله