ترجمه مقاله

منهی

لغت‌نامه دهخدا

منهی . [ م َ هی ی ] (ع ص ) نهی کرده شده و منعکرده شده . (غیاث ). نهی کرده شده و بازداشته شده . ج ، مناهی . (ناظم الاطباء).
- منهی عنه ؛ چیزی که از آن نهی کرده اندو هر چیز نهی کرده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : در همه ٔ مذاهب و ملل مسکرات منهی عنه و حرام است . (تاریخ غازان ص 325).
|| بد و زبون . (غیاث ).
ترجمه مقاله