ترجمه مقاله

منهی

لغت‌نامه دهخدا

منهی . [ م ُ ] (اِخ ) میر... از اهل زواره تابع اردستان و شاگرد حاتم کاشی است . شاعری است بسیار بلندپرواز و بی حیا و گویا از استادش فقط این اوصاف بد را توانسته است بیاموزد و شعرش چنین است :
آتش فروز دل نگه سحرساز تست
جان رخنه رخنه از مژه های دراز تست
منهی به هرزه چند شکایت کنی ز یار
این سرکشی تمام ز عرض نیاز تست
ترسم اگر جزا طلبند از شهید تو
از لذتی که با دم شمشیرباز تست .
و نیز:
درد دلم از آن به مداوا نمیرسد
کاینجا کسی به درد کسی وانمیرسد.

(از مجمعالخواص ص 85-86).


ترجمه مقاله