ترجمه مقاله

موازات

لغت‌نامه دهخدا

موازات . [ م ُ ] (ع اِمص ) برابری و مقابلی و محاذات . (ناظم الاطباء). موازاة. مقابله . مواجهه . محاذات . ازاء. برابر شدن . (یادداشت مؤلف ). مقابله و برابری . (غیاث ) (آنندراج ).مقابله . (المصادر زوزنی ) : با دوازده هزارسوار گزیده به موازات رایات سلطان آمد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 245). و رجوع به موازاة شود. || (اصطلاح هندسی ) قرار گرفتن دو نقطه در سمت واحد به طوری که هیچ یک بالاتر و پایین تر نباشند. و در خطوط مستقیم نیز موازات اطلاق می شود از جهت قرار گرفتن آنها در سطح واحد که اگر از دو سو امتداد داده شوند تا بی نهایت نیز بهم نمی رسند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
ترجمه مقاله