ترجمه مقاله

موبند

لغت‌نامه دهخدا

موبند. [ ب َ ] (اِ مرکب ) بندی که بدان مویهای سر را بهم پیوسته دارند. شریطه ای که بدان مویها را می بندند. (ناظم الاطباء) :
سراسر سرآغوش و والا و موبند
چو خوبان گلروی مشکین ذوائب .

نظام قاری .


ای مقنعه و شدّه مرا صبحی و شامی
موبند و سرانداز چو نوری و ظلامی .

نظام قاری .


|| (نف مرکب ) هنرمند و کاری گر. (آنندراج ). || خدمتگزار زنانه . || زنی که موها را آرایش می کند. (ناظم الاطباء). به معنی مشاطه مجاز باشد. (آنندراج ).
ترجمه مقاله