موجان
لغتنامه دهخدا
موجان .(ص ) چشم پرکرشمه ٔ خواب آلوده . (از برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). موژان . (یادداشت مؤلف ) :
دو چشم موجان بودیش خوب و خواب آلود
بماند خواب و شد آن نرگسش که موجان بود.
و رجوع به موژان شود.
- نرگس موجان ؛ نرگس شکفته . (یادداشت مؤلف ).
- || مجازاً چشم نیکوان . (لغت فرس اسدی ) :
خوی گرفته لاله ٔ سیرابش از تف نبید
خیره گشته نرگس موجانش از خواب و خمار.
دو چشم موجان بودیش خوب و خواب آلود
بماند خواب و شد آن نرگسش که موجان بود.
عماره ٔ مروزی .
و رجوع به موژان شود.
- نرگس موجان ؛ نرگس شکفته . (یادداشت مؤلف ).
- || مجازاً چشم نیکوان . (لغت فرس اسدی ) :
خوی گرفته لاله ٔ سیرابش از تف نبید
خیره گشته نرگس موجانش از خواب و خمار.
فرخی .