موج خیز
لغتنامه دهخدا
موج خیز. [ م َ / م ُ ] (اِ مرکب ) جای برخاستن موج . آن جای از دریا که موج از آن برمی آید. (ناظم الاطباء) :
آب دریا به موج خیز بلا
حاکی و راوی جنان تو باد.
|| طوفان . (یادداشت مؤلف ) :
گر موج خیز حادثه سر بر فلک کشد
عارف به آب تر نکند رخت و پخت خویش .
|| دریا. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).
آب دریا به موج خیز بلا
حاکی و راوی جنان تو باد.
ابوالفرج رونی .
|| طوفان . (یادداشت مؤلف ) :
گر موج خیز حادثه سر بر فلک کشد
عارف به آب تر نکند رخت و پخت خویش .
حافظ.
|| دریا. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ).